در زمان های گذشته ، هنگامی که در روستاها و ییلاقات بندپی ، باران به صورت مداوم و طی چند روز با شدت می بارید، مردم برای بندآمدن باران آیین های آفتاب خواهی ، مَم مَمِ شو ، را برگزار می کردند. بعضی از بزرگان منطقه نقل می کنند که ما به یاد داریم زمانهایی که در فصل تابستان حدود یک ماه ، کمتر و بیشتر ، پشت سرهم باران می بارید و آفتاب را در آسمان نمی دیدیم. با این بارندگی تمام راه های روستا، پر از گل و لای می شد و عبور و مرور از کوچه های روستا حتی با چکمه هم بسیار مشکل بود و اهالی با پای برهنه مسیر را طی می کردند و در این مواقع چاره ای جز طلب آفتاب نداشتیم .
لازم به ذکر است که در این منطقه آیین های باران خواهی هم وجود داشته است اما به علت کوهستانی بودن منطقه و اینکه در بسیاری از مواقع سال باران به طور مناسبی می بارید، از این آیین فقط شعرهای آن در اذهان مردم باقی مانده است. اما شاید در سال های اخیر به علت روند افزایشی دمای کره زمین و کمبود بارش سالیانه در این سال ها ، دوباره آیین های باران خواهی باید از نو اجرا شوند.
از باورهای متداول میان مردم بندپی ، «مَم مَمِ شو» یا اقدام گروهی کودکان یا جوانان یک روستا برای بندآمدن باران بود. در زمان های گذشته هنگامی که در فصل تابستان و به هنگام درو برنج، در طی چند روز به طور مداوم باران شدیدی می بارید و ادامه یافتن این بارش موجب آسیب زدگی به محصولات برنج یا مزراع و دام های مردم می شد، اهالی منطقه برای اینکه باران بند بیاید و آفتاب شود تا بتوانند محصولات برنج خود را که حاصل چند ماه زحمت، خستگی ها و بی خوابی های شبانه روزی بوده برداشت کنند، مم مم شو انجام می دادند.
این آیین همچنین در زمان برگزاری عروسی ها هم متدوال بوده است. وقتی چند روز قبل از عروسی به طور مداوم باران می بارید و اینگونه تصور می شد که باران به این زودی ها بند نخواهد آمد، مَم مَمِ شو انجام می گرفت تا آفتاب دربیاید و زمین خشک شود تا بتوانند «بارِک» (یا چادر) بزنند و به خوبی و خوشی عروسی را برگزار کنند.
نحوه انجام مم مم شو به این صورت بود که عده ای از جوانان روستا یا کودکان به اتفاق هم در یک مکان جمع می شدند. آنها لباس های کهنه به تن می کردند و با استفاده از ذغال، صورت همدیگر را سیاه می کردند. به دست یکی پارو می دادند. «دیزنون» یا سه پایه را به دست یکی دیگر می دادند یا روی سر او می گذاشتند، یکی دستش جارو و برخی ها هم در دستشان زنگوله بود یا آن را به پیراهن خود آویزان می کردند.
آنها به صورت دسته جمعی و هماهنگ در کوچه های روستا زیر باران حرکت می کردند و به خانه های روستا وارد می شدند. در این موقع یکی از همراهان با پارو گل را می گرفت و در هوا پخش می کرد یا آن را پرتاب می کرد، دیگری جارو را به گل می زد و آن را به دیوار خانه ها می مالید. آنها در حیاط منازل در گل و لای بالا و پائین می پریدند و صاحبخانه را جهت دعا تحریک مینمودند.
در برخی موارد هم زنگوله یا شئی دیگر را بر روی ظروفی مسی می کوبیدند. آنها در هنگام انجام این حرکات، شعرهایی را که از گذشته به یادگار مانده بود با یکدیگر می خواندند که عبارت بودند از :
« مَم مَمِ شو کِممی ، تیل رِ پِشو کِممی ، اِفتاب دَربیه »
یا
« گوگ به کِلوم بَمِرده، از دستِ این وارِشی / سی مَمِد نوم بَمِرده، از دستِ این وارِشی
گِسفِن به لی بَمِرده، از دستِ این وارِشی / کِرک به کِلی بَمِرده، از دستِ این وارِشی »
اهالی روستا از اینکه می دیدند کودکان و جوانان برای آفتابی شدن هوا مم مم شو انجام می دهند خوشحال می شدند و هر کسی هر آنچه که دوست داشت از میوه، برنج، پول، نان، تخم مرغ و… را به عنوان هدیه و برای قدردانی به آنها می داد.
این آیین از اعتقادات مردم منطقه سرچشمه می گرفت و همه اهالی بر این عقیده بودند که مم مم شو بر آفتابی شدن هوا تأثیر دارد چرا که در مواردی هم باران بند می آمد و هوا آفتابی می شد. در مم مم شو، هدف شکستن دلها جهت دعا بود که خداوند به وسیله بنده ای مظلوم (نظیر کودکان معصوم)، نظر مرحمتی بفرماید و باران بند بیاید.
مم مم شو علاوه بر اینکه نوعی آفتاب خواهی بود، یک نوع بازی و سرگرمی و تفریح سالم هم محسوب می شد و برای رفع کدورت ها و دور کردن ناراحتی ها انجام می گرفت. کودکان و جوانان در پایان کار، به قسمتی از روستا می رفتند و در زیر باران و در گل و لای، با یکدیگر کشتی می گرفتند و یا هدایایی که از خانه های مردم گرفته بودند می خوردند. این آیین متاسفانه امروزه از بین رفته است.