ذکر نام بابل در اشعار پارسی

بابل در اشعار پارسی

مهدی اخوان ثالث

ناز پرستو: 

خیز و بیا، ناز پرستو بیا ناز پرستوی سخن‌گو بیا
خیز و بیا توری‌ام و توری‌ام باغ بهشتم، پریم، حوری‌ام
خیز و بیا قمری باغم بیا خیز و بیا چشم و چراغم بیا
ما همه شمع و همه پروانه‌ایم یکه‌رو و تک‌چر و تنها نه‌ایم
هست در این قافله پرشکوه از همه رنگ و همه دین و گروه
هست در این نادر باغ بهشت از گل نادر زپی باغ و کشت
کارگر بیشه مازندران پیشه‌ور با هنر اصفهان
دختر شیراز پر از شعر و قال آینه روی کمال و جمال
وان پسر بابلی شرم‌رو چون همه بابلیان گرم‌خو
آنکه بود اهل خراسان زمین روشنی دیده ایران زمین

ملک الشعرای بهار

تجدید مطلع (در توصیف مازندران):

خوشست اکنون اگر جویی به آبسکون‌گذار اندر سوی مازندران تی و برگیری قرار اندر
گهی بر ساحل دریا بخوید و مرغزار اندر گهی بر طرف بابل رود با بوس و کنار اندر
گهی غلطیده درگردونه‌های برق‌سار اندر گهی بنشسته بر تازی کمیت راهوار اندر
خوشا مازندران ویژه پاییز و بهار اندر به خاصه طرف آبسکون بدان دریاکنار اندر

تاریخ بنای دبیرستان پهلوی بابل

 

دیگران در جهل کوشیدند و شه کوشد به علم زان که داند که ارتقای کشور از استاد شد
نی به بابل بلکه در هر نقطهٔ کشور ز علم ریخته بنیادها زین شهریار راد شد
بر مراد شاه، فارغ چون که دستور علوم زبن دبیرستان. خوش‌بنیاد محکم لاد شد
کلک مشکین بهار از بهر تاریخش نوشت این دبیرستان به یمن پهلوی بنیاد شد

غایله گیلان: 

این وزیران معظم وین گرامی خواجگان عاقلند اما تو ای دستور اعظم اعقلی
کید بدخواهان نگیرد در تو آری چون کند با فر سیروس کید جادوان بابلی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *