دوران قاجار
دوران فتحعلیشاه (۱۱۷۶ تا ۱۲۱۳ خورشیدی)
فتحعلیشاه قاجار، برادرزادهٔ آقامحمدخان قاجار در ۴ صفر ۱۲۱۲ ق. (۱۱۷۶ خورشیدی) به پادشاهی رسید.
تبعید علیقلیخان
فتحعلیشاه بنا بر وصیت پادشاه نخست قاجار یعنی آقامحمدخان، دستور داد تا عمویش علیقلیخان را که چشم به تخت پادشاهی داشت و از تکریم و تعظیم وی سر باز میزد، نخست نابینا کنند و سپس به بارفروش تبعید کنند. در کتاب روضهالصفا دربارهٔ این تبعید نوشته شده: «فتحعلیشاه امر فرمود که علیقلیخان را محبوس و مکفوف در بارفروش مسکون و موقوف دارند».
زمینلرزهٔ سال ۱۱۸۸ خورشیدی
در سال ۱۱۸۷ یا ۱۱۸۸ خورشیدی، زمینلرزهٔ شدیدی در مازندران و از جمله در بارفروش رخ داد که به گفتهای یک ماه و به گفتهای دیگر تا سه سال به درازا کشید. این زمینلرزه موجب خرابی شهرها و آبادیهای بسیاری شد. رضا موسوی شاهاندشتی تاریخ رخداد این زمینلرزه را سال ۱۲۲۳ ق. (۱۱۸۷ خورشیدی) ذکر میکند و محدودهٔ آن را از مازندران تا قم و تا نزدیکی سبزوار مینویسد. وی روز زمینلرزه را ۱۲ تیر ماه قدیم ذکر میکند که در همان لرزش نخست بسیاری از آبادیها را ویران کرد. وی مینویسد:
«از اول شب شنبهٔ همان روز، طبقات زمین به حدی به حرکت درآمده که احدی از وضیع و شریف را مظنهٔ بقای دنیا و مافیها نبوده، در اکثر دیار حدود مزبوره، معموره نماند. زمین را گویا در اکثر جاها پشت و رو نموده، اما… آدم کم تلف شدهاند. اما، مساجد و منبرها و امامزادهها و حمامها و بازارها و خانهها و پلها و رباط [کاروانسرا] و قریههای اکثری به زمین فرورفتند و بالمره خراب شدهاند که آثاری از آنها نماند».
وی ادعا میکند که تا سه سال بهطور پیاپی زمینلرزه روی میداد و پس از این سه سال هم گاهی زمینلرزه رخ میداد و در سال نوشتن کتاب، یعنی در سال ۱۲۲۶ ق. باز هم هر چند وقت زمینلرزه روی میداد.
دوران ناصرالدینشاه (۱۲۲۷ تا ۱۲۷۵ خورشیدی)
حدود سه سال پس از تاجگذاری ناصرالدینشاه قاجار، یعنی در روز ۱۵ جمادیالثانی ۱۲۶۷ ق.، رضاقلیخان هدایت نویسندهٔ کتابهای روضهالصفای ناصری، مجمعالفصحاء و… برای مأموریتی که در خوارزم داشت، به بارفروش (بابل کنونی) آمد تا از این شهر به مشهد برود و از آنجا با کشتی به خوارزم برسد.وی در کتاب مجمعالفصحاء دربارهٔ بارفروش مینویسد:
«بارفروش شهری آباد شده و چون اطرافش جنگل است، بارو و برج برنمیتابد و مشتمل است بر مساجد و عمارات و مدارس و دکاکین و سراها و بیوتات، جمعیت آن زیاد است؛ این بنده مدت هشت سال در ایام طفولیت در این شهر میزیستهام… جمعی از اقارب من در بارفروش مازندران سکونت داشتهاند؛ ما نیز در آن شهر متوطن شدیم».
رضاقلیخان هدایت پس از فوت پدرش در سال ۱۲۱۸ قمری، به همراه مادرش به «بارفروش» (بابل کنونی) رفت. چرا که خویشاوندان مادرش اهل پازوار بارفروش بودند و در بارفروش میزیستند. وی در دوران کودکیاش ۸ سال در بارفروش زندگی کرد.
تخریب پل محمدحسنخان
در سال ۱۲۸۰ ق. (۱۲۴۳ خورشیدی) سه فرد به دنبال یافتن گنج، زیر پایههای پل محمدحسنخان را کندند و به این پل آسیب رساندند. «قهارقلیخان» (عموی فتحعلیشاه قاجار) که در آن زمان حاکم بارفروش بود، به دستور کتبی محمدصادقخان سرتیپ، رئیس قشون مازندران، این افراد را دستگیر کرد.
سفر ناصرالدینشاه
در ۲۵ ذیالحجه ۱۲۸۲ ق. (۱۲۴۵ خورشیدی)، ناصرالدینشاه قاجار پادشاه وقت ایران از راه بابلسر به بابل آمد. وی در سفرنامهٔ خود دربارهٔ این سفر مینویسد:
«… از بلوک پازوار مرد و زن بسیاری به استقبال آمده بودند. عباسقلیخان با رعایای کلهبست که خانهٔ او است، آمده در آن کنار جاده ایستاده؛ این کلهبست از دهات معتبره آن سامان است… راندیم تا رسیدیم به ده امیرکلا که در دست شیخالاسلام بارفروش است. عجب ده معتبر بزرگی است. به قدر نیمفرسنگ طول ده بود. خانههای سفالی خوب خوشاسلوب، مساجد و حمامهای مرغوب داشت؛ تکیهٔ آجری خوشطرح عالی در آنجا دیدم خیلی ممتاز… از امیرکلا گذشته، به بندرکلا رسیدیم. پس از آن حمزهکلا ده میرزا اسمعیل برادر میرزا شکرالله بود؛ این ده نیز از دهات معتبره بود، خوب دهی بود. پس از حمزهکلا، ابتدای بارفروش است. خانههای سفالی خوشوضع، درختهای نارنج بسیار، کوچهها خوب بود، ولی سنگفرش نبود. خانلرخان پسر علیقلیخان برادر آقامحمدشاه مرحوم هم، پیاده در میان مستقبلین ایستاده، مردی بسیار پیرو بلندبالا، ریش درازی داشت؛ مورد نوازش و تفقدات شده، به رعایت پیری، فرمودیم سوار شود. قهارقلیخان پسرش حاکم بارفروش است، حاضر خدمت و پیاده جلو اسب میرفت. همه جا از کنار شهر راندیم تا رسیدیم به اردو؛ محل نزول اردو نزدیک بحر ارم بود، واقع در چمن، هوا بسیار گرم بود بهطوریکه سبب اذیت میشد… مرد و زن بارفروشی به زبان بارفروشی دعا و ثنا مینمودند. هوای چادر حرارت داشت و گفتند کنار بحر ارم هوایش خوب است. چون مسافت نزدیک بود پیاده رفتیم… این بحرارم دریاچهای است دایره مانند، گرداگرد آن به قدر میدان اسبدوانی طهران؛ جزیرهمانندی در میان دریاچه واقع است که مسافت اطرافش تقریباً هزار قدم، از کنار دریاچه تا به جزیره تخمینا حدود پنجاه قدم میشود. کارخانه قندسازی و سفیدکردن شکر هم در حوالی دریاچه بود. در نزدیکی این کارخانه، به عرض دریاچه، پلی تختهپوش ساختهاند؛ ولی جزیره در وسط دریاچه واقع است. پایههای زیر پل آجری است، تختههای پل کهنه و پوسیده است و باید عوض شود. آب دریاچه از بس علف بیهوده و نیلوفر روییده، هیچ پیدا نیست. باید دریاچه را پاک نمود و آن جزیره نیز یک جا لجن و چمن بود. آمد و شد صعوبتی داشت. ملکآرای مرحوم در وسط جزیره کلاهفرنگی خوشوضعی ساخته که حال یکسره خراب است؛ باید دوباره ساخته شود. عمارت اندرونی نیز در پایان جزیره باقی است، قدری خراب است؛ آن نیز مرمت و اصلاح میخواهد؛ در حیاط اندرونی دو درخت نارنج خیلی خوبی بود. حکم نمودم چادر سراپرده را آنجا زده. تجیر کشیدند کوه دماوند و بعضی کوههای دیگر در برابر پیدا بودند. اینجا نیز هوا گرم بود. اندکی باران آمد و هوا تخفیفی یافت… امروز حاصل کتان که مازندرانیها وش میگویند دیده شده، بسیار سبز و خرم و باطراوت. راه گلهای آبیرنگ خوش منظره دارد؛ خیلی باصفا است.».
به هنگام سفر ناصرالدینشاه قاجار به بابل، عکاس ویژهٔ وی که از سال ۱۳۰۰ قمری در سفرها همراه شاه بود، از شهر بابل عکاسی کرد. این عکاس عبدالله قاجار، نوهٔ فتحعلیشاه قاجار بود که فن عکاسی را در اتریش آموخته بود و چند عکس از «بحر ارم» و «سبزه میدان» گرفت. عکسهای وی کهنترین عکسهای گرفته شده از شهر بابل بهشمار میآیند و به احتمال زیاد، وی نخستین کسی است که از این شهر عکاسی کردهاست.
سفر مسعودمیرزا ظلالسلطان
در ذیحجهٔ سال ۱۲۸۷ ق. (۱۲۴۹ خورشیدی)، مسعود میرزا ظلالسلطان فرزند ارشد ناصرالدینشاه قاجار به حکومت مازندران منصوب شد.وی در «بلوک گردشی» به بارفروش آمد. او و وزیراناش در این سفر و در سفرهای دیگری که به «بارفروش» داشتند، در خانهٔ «قهارقلیخان» مشهور به «عمو اقلی» که عموی فتحعلیشاه قاجار بود،ساکن میشدند. مسعودمیرزا دربارهٔ خاطرات خود در این شهر مینویسد:
«سفری به بارفروش که سفر اول باشد، کردیم. در خانهٔ قهارقلیخان، عمو اقلی منزل کردیم. عمو اقلی چهار ده در نزدیک بارفروش داشت به این اسامی: النگه، رودبار، دینهسر و شیرسوار. ما را در این چهار ده خود مهمان کرد. یک مرتبه ما را به جرگه برد. من در این جرگه سه گراز بزرگ و ۱۱ شغال و یک شوکای نر زدم: یک پلنگ بزرگ را سگها در حضور من گرفته، پارهپاره کردند، مجال ندادند که بزنم؛ و یک خرس بزرگ را هم احاطه کردند. نمیدانم چه شد که خرس از دست سگها فرار کرد؛ و دو ببر بسیار بزرگی تفنگچیها در جنگل زده بودند و یکی از تفنگچیها، خانلر نامی با تفنگ فتیلهای، یکی از ببرها را زده بود و میگفت ۱۷ ببر زدهام، جمعی هم تصدیق او را میکردند. در این توقف بارفروش، چندین مرتبه به شکار بحرارم رفتم. جمعیت شهری هم زن و مرد بسیار در سر پل در کارخانهٔ قنادی جمع میشدند. من و ساعدالدوله و سردار تنکابنی بیش از همه میزدیم. پنجاه شصت عدد من، پنجاه شصت عدد او زد. این ناوها و کرجیها را در محل از ساقهای درختهای کلفت جنگل، با وجودی که علم هندسه ندارند، در کمال خوبی و پاکیزگی و بیخطری درست میکنند. خیلیخیلی این ناوها تعریف دارند.».
مسعود میرزا ظلالسلطان دربارهٔ شهر «بارفروش» مینویسد:
«شهر دوم مازندران، بارفروش است. این اسمی است با مسمی؛ بارهایی که از داخلهٔ ایران به خارج ایران میرود، از خط مازندران و ساری که خارج میشود، از حاجی طرخان و غیره، در اینجا رد و بدل و خرید و فروش میشود. در این شهر، از داغستانی و لزجی و اهل شیروان و اهل آذربایجان و عراقی و ارمنی و ترکمان و غیره و غیره، همه گروهی هستند. یک کمپانی روسی هم هست برای ترویج تجارت و ترتیب مردم. تازه ماجان کوخ در این شهر آمده بود. مکرر با میرزارضا حکیمباشی و معلم زبان فرانسه من به نزد من میآمدند. این میرزارضا زنی پاریسی داشت مارگریت نام و بسیار ضعیفهٔ کثیفی بود. من از او خیلی دوری میکردم و بدم میآمد…».
مشروطیت
در جریان جنبش مشروطه ایران، در بابل فعالیتهای گستردهای در جهت این جنبش و همچنین در مخالفت با آن صورت گرفت. مهمترین و فعالترین مشروطهخواهان بابل را میتوان ملامحمدجان علامه مجتهد و میرمحمدعلی معینالتجار دانست که کارهای بسیاری در جهت پیروزی این جنبش انجام دادند. علامه مجتهد که از مهمترین مشروطهخواهان مازندران بود، در لباس روحانیت در میان مردم سخنرانی و برای برپایی مشروطه آگاهیرسانی میکرد. میرمحمدعلی معینالتجار هم که از بازرگانان روشنفکر و تاریخدان بود و به زبانهای ترکی و روسی آشنایی داشت، در راه مشروطه رنجهای فراوان دید. از دیگران مشروطهخواهان نامدار بابل میتوان از «میرزا آقاجان علاف»، «غلامعلیخان رشتی» و «حاج محمد مسکوب» نام برد.
تشکیل انجمن ولایتی
ملامحمدجان علامه مجتهد با وجود استبداد گسترده، انجمن ولایتی را با ۱۱۰ عضو، در مسجد کاظمبیگ بابل تشکیل داد. از نام همهٔ اعضای این انجمن اطلاعات کامل در دست نیست و تنها نام چند تن از آنها مشخص است که از این قرارند: میرزا حیدرعلی شیرازی، ملامحمدجان علامه مجتهد، میرمحمدعلی معینالتجار، حاج باباعطار (جد خانوادهٔ باباپور عطار)، محمد مسکوب، صادق ضابط، سیدرضا خیاط، آقابابا چلکتراش، میرزا شیخعلی شیرازی، دبیر خاقان (شاهزاده معزی) و میرزاعلی شیرازی.
انجمن ولایتی مخبری داشت به نام آقاحسن بادکوبهای (پدر اردشیر برزگر) که رویدادهای روز را یادداشت میکرد و مهمترین آنها را برای روزنامهٔ حبلالمتین میفرستاد.همچنین میرزاعلی شیرازی سرپرست دستهای از آزادیخواهان مسلح بود که ملامحمدجان آنها را برای پدافند در برابر عوامل دولتی آماده کرده بود. البته برخی باور دارند که رهبری این آزادیخواهان مسلح بر عهدهٔ میرمحمدعلی معینالتجار بود.
در سال ۱۳۲۵ ق. دولت مشروطهخواه طهران تلگرافهایی را به ساری و بارفروش فرستاد و دستور به تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی و گزینش نمایندگان داد. ملامحمدجان که از پیش انجمن ولایتی را در بارفروش تشکیل داده بود، بیدرنگ بنا به دستور انجمن نظارت را تشکیل داد و سپس با برقراری مقررات، انتخابات را برگزار کرد که در نتیجهٔ آن، حسن مفتخرالممالک و حاجیابراهیم ماهوتفروش (در عکس دستهجمعی نمایندگان، نام وی آقامحمدعلی آمده به عنوان نمایندگان بارفروش به طهران فرستاده شدند.
فتح تهران
سالار فاتح در کتاب خاطرات خود دربارهٔ مشروطه و فتح تهران، از اقامت در خانهٔ سعید حضور در علیآباد (قائمشهر کنونی) مینویسد. پس از دو روز اقامت، به هنگام عصر جوانی مشروطهخواه به نام «میرزا عبدالکریمخان» که منشی ادارهٔ «کسیس» در «بارفروش» بود، به دیدار وی آمد. وی چندین روزنامهٔ ترکی، روسی و فارسی که از شوروی آمده بود را برای سالار فاتح آورد و به وی گفت که در میان ارامنهٔ بارفروش شایعهای پخش شده که بعد از به توپبستن مجلس، دولتیان تهران دستورالعملی به میرهاشم و میرزا حسن و رحیمخان چلپیانلو دادند که در تبریز با دولتیان به اتفاق انجمن اسلامی به انجمن ولایتی و مشروطهخواهان حمله برند. میرزا عبدالکریمخان اطلاعات دیگری هم به سالار فاتح داد و وی را از قیام ستارخان و باقرخان آگاه کرد که این موضوع بسیار سالاتر فاتح را خشنود کرد.
منبع:ویکی پدیا و تحقیق از افراد محلی